گفتوگو با دکتر «فاطمه قاسمزاده»، روانشناس
محکومیت که تمام شود، مشکلات شروع میشود؛ بیکاری، بیپولی، طرد اجتماعی و... چگونه میتوان این مشکلات را قبل از سپریکردن دوران محکومیت از میان برداشت. اشتغال نه پس از آزادی که در دوران حبس یکی از این راههاست. راهحلی که دکتر «فاطمه قاسمزاده»، روانشناس آن را توصیه میکند. او البته تأکید دارد که از واژه «مجازات جایگزین» استفاده کند که تنها موضوع اشتغال را دربر نمیگیرد بلکه مجموعهای از فعالیتهاست که در محیط اجتماعی و در ارتباط با دیگر افراد جامعه انجام میشود و میتواند جایگزین نگهداری افراد در محیط بسته زندان شود.
اشتغال زندانیان پس از پایان دوران محکومیتشان یکی از موضوعاتی است که همواره بر آن تأکید میشود. بازگشت زندانی به زندگی طبیعی و عادی چه اهمیتی برای خود فرد و جامعه دارد؟
برای پاسخدادن به این سؤال شاید بهتر باشد ابتدا درباره اینکه ارتکاب به جرم، در چه شرایطی و برای چه افرادی اتفاق میافتد، صحبت کنیم. من البته میخواهم در ابتدا زندانیان را به کودک و بزرگسال و در میان بزرگسالان نیز به بزرگسال زن و بزرگسال مرد، تقسیمبندی کنم. با این تقسیمبندی میتوان درباره شرایط ارتکاب جرم و خطا بهتر صحبت کرد. ببینید بخش عمدهای از خطاهای کودکان، خطای رشد است. اگر درباره رشد کودکان مطالعه کنیم متوجه خواهیم شد که شناخت کودک در مراحل مختلف رشد متفاوت است و در بسیاری از این مراحل، یک شناخت کامل نیست. برای مثال مفاهیم تجریدی در ١٧،١٦ سالگی توسط افراد درک میشوند. به همین دلیل در پیماننامههای بینالمللی موجود در دنیا افراد زیر ١٨ سال را کودک میدانند زیرا در سنین زیر ١٨ سال ساختارهای شناختی و عاطفی فرد تکمیل نشده است. بنابراین خطاها و جرائم خطاهای رشد است زیرا در این سنین، کودک درکی از خطر ندارد و بهصورت هیجانی تصمیم میگیرد و فکر نمیکند. حتی اگر فکر کند ممکن است تحلیل اشتباهی از شرایط داشته باشد. ازسوی دیگر کیفیت مدارس و آموزش ما هم بهگونهای نیست که توانمندیهای لازم برای مواجهه با شرایط خطرآفرین را در افراد ایجاد کند.
سالهاست که آموزش مهارتهای زندگی در مدارس، کنار گذاشته شده است. وقتی کودکی، مهارت کنترل خشم یا نه گفتن را ندارد حتما دچار مشکلات و خطاهایی میشود. بهعلاوه این مهارتها و توانمندیها در خانوادهها هم آموزش داده نمیشوند. در کنار این موارد این نکته را هم اضافه کنید که اساسا در سطح جامعه و جهان امروز خشونت زیاد است و کودکان زیر ١٨ سال معمولا از طریق الگوپذیری آموزش میبینند و الگوهایی که در سطح جامعه میبینند الگوهای رفتاری خشن است. پس نه در خانواده، نه مدرسه و نه جامعه، رفتارهای درست آموزش داده نمیشود، پس احتمال خطا در چنین شرایطی بالا میرود. واقعیت این است که بزرگسالان هم همان کودکانی هستند که در شرایطی که از آن صحبت کردم بزرگ شدهاند. حالا در چنین شرایطی فردی دست به خطا زده است، آیا زندانی کردن او اساسا کار درستی است؟ آیا نمیتوان هزینههای نگهداری از زندانی را صرف آموزش او و وارد کردن او به فعالیتهایی کرد که امکان دوباره خطا را برای همیشه از او بگیرد؟
درواقع شما معتقدید اشتغال زندانیان باید حتی قبل از پایان محکومیتشان و در زندان اتفاق بیفتد؟
بله، حتی معتقدم که باید بهجای زندانی کردن افراد از مجازاتهای جایگزین و بهکارگیری آنها در محیطهای اجتماعی استفاده کرد. چند روز پیش آماری دیدم درباره بالا رفتن شمار زندانیان جرایم مالی. جرایم غیرخشونتآمیز مثل جرایم مالی ازجمله مواردی هستند که میتوان مرتکبان به آنها را بهجای زندانی کردن، به کارهای دیگر واداشت. جالب است که بدانید بسیاری از زندانیان بهخصوص در میان زندانیان کودک و نوجوان، افراد بسیار توانمندی هستند. فقط چون در محیط و شرایط بدی بزرگ شدهاند، مرتکب خطا شدهاند. در کنار این باید توجه داشت، فردی که دست به جرمی میزند، تنها نیست. او ممکن است پدر یا مادر خانوادهای باشد. با زندانی کردن این فرد چه بلایی سر خانواده او خواهد آمد؟ ازسوی دیگر تجربه زندان هم بههیچوجه تجربه خوبی برای افراد نیست. دور بودن از خانواده، تأثیرات منفی زیادی برای همه زندانیان اعم از کودک و بزرگسال و مرد و زن دارد. بهعلاوه افرادی که از زندان آزاد میشوند حس ناخوشایندی را در ارتباط دوباره با جامعه تجربه میکنند. بسته به نوع جرمی که افراد انجام دادهاند، نگرش منفی خاصی نسبت به این افراد شکل خواهد گرفت.
دختران و بانوانی که به زندان میافتند از این نظر شرایط سختتری را تجربه میکنند و در بسیاری موارد در ارتباط با خانواده و بهویژه ارتباط عاطفی با اعضای خانواده دچار مشکل میشوند. شاید حتی طرد شوند که اصلا برای جامعه مفید نیست و آسیبهای اجتماعی دیگر را به دنبال دارد. در کنار اینها پروندهای که برای افراد بهعنوان سوءپیشینه درست میشود، برای ادامه تحصیل و اشتغال مجرمان مشکلات بسیاری را به دنبال دارد. از طرف دیگر همانطور که اشاره کردم هزینه ساخت زندان و نگهداری از زندانیان بالاست و محیط زندان هم محیط چندان خوبی نیست و هزینههای زندان میتواند صرف آموزش بشود و بهترین شکل آموزش هم آموزش ضمن مجازاتهای جایگزین است.
استفاده از مجازاتهای جایگزین در کشور ما چه جایگاهی دارد؟
همین چند هفته پیش شنیدم که یکی از قضات در ارتباط با یک کودک از مجازات جایگزین استفاده کرده بود ولی واقعیت این است که در این زمینه از دنیا عقب هستیم. در دوره اصلاحات، یونیسف برای روانشناسان و قضات کارگاههایی درباره مجازاتهای جایگزین برگزار میکرد که خود من هم در آنها حضور داشتم. اگر همان رویه ادامه پیدا کرده بود در کشور ما هم اکنون بحث مجازات جایگزین پذیرفته شده بود. آن زمان در جریان کارگاههایی که برگزار میشد به این نتیجه رسیدیم که قضات با مجازات جايگزين موافق نبودند. بهویژه در ارتباط با بزرگسالان با استفاده از مجازات جایگزین موافق نبودند. به همین دلیل در ابتدا مجازات جایگزین برای کودکان شروع شد. در آن زمان مجازات جایگزین برای کودکان کانون اصلاح و تربیت بهخصوص دخترها اجرا شد و آنها موظف به گذراندن دوران محکومیتشان در خانه سالمندان برای خدمت به سالمندان بودند. متأسفانه این موضوع پیگیری نشد، مخصوصا برای بزرگسالان و فکر هم نمیکنم برای بزرگسالان مجازات جایگزین اکنون مورد استفاده باشد.
مجازاتهای جایگزین عمدتا زندانیان را در محیطهایی در ارتباط با مردم قرار میدهند. فکر نمیکنید مردم چندان با این موضوع کنار نیایند؟
نگرش مردم اگرچه یکی از موانع استفاده از مجازات جایگزین است اما قابل تغییر است. اگر به مردم آگاهی بدهیم در نگاه آنها نسبت به زندانی، تفاوت ایجاد خواهد شد. سال گذشته به مناسبت روز جهانی کودک جلسهای برگزار شد که در آن کودکان مهاجر افغان و کودکان کانون اصلاح و تربیت برای شرکتکنندگان در آن جلسه از خود و زندگیشان گفتند. افرادی که در این جلسه حضور داشتند پس از پایان صحبتهای این کودکان بسیار متأثر شده بودند و دیگر به این کودکان به چشم بیگانه یا مجرم نگاه نمیکردند. ما اگر دلایل ارتکاب جرم و شرایط آن را برای مردم توضیح دهیم، فکر نمیکنم مردم مخالف این باشند که کسی بهجای اینکه دوباره وارد جامعه شود، به زندان برود. از طرف دیگر این افراد در جامعه رها نمیشوند، تحت نظارت و کنترل هستند و مددکاران اجتماعی و افراد دیگر در کنار آنها هستند. ما زندانها را پر کردهایم از استعدادهایی که میتوانند برای جامعه مفید باشند. من فکر میکنم جامعه آمادگی تغییر نگرش و آگاهی را دارد و اتفاقا وظیفه رسانههاست که مردم را به سمت پذیرش زندانیان در میان خود ببرند. مسئولان ممکن است به این موضوعات توجه نکنند ولی اگر مردم به آنها توجه کنند مسئولان هم در نهایت متوجه میشوند که کمترین تأثیر استفاده از مجازاتهای جایگزین جلوگیری از آسیبهای دیگر است.